ارغوان
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد*********** چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:, توسط فاطیما |

سلام

مدتهابود حوصله نوشتن وآپ کردن نداشتم....اما عیدفطربهانه ای شد برای نوشتن...

1سال دیگه هم گذشت....

1 ماه رمضان دیگه تمام شد......

امیدوارم بازهم لایق دیدارماه مبارک رمضان باشیم....

عیدتون مبارک روزه دارها

عید رمضان آمدوماه رمضان رفت****صدشکر که این آمدو صدحیف که آن رفت

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, توسط فاطیما |

                                             

 

ديشب كه على تو را غسل مي‌داد وقتى اشك‌هاى جانسوز او را ديدم،
وقتى ضجه‌هاى حسن و حسين را شنيدم، وقتى مو پريشان كردن و صورت خراشيدن زينب و ام‌كلثوم را ديدم ديگر تاب نياوردم،
نه من، كه كائنات بي‌تاب شد و چيزى نمانده بود كه من فرو بريزم و زمين از هم بپاشد و كائنات سقوط كند.
تنها يك چيز، آفرينش را بر جا نگاه داشت و آن تكية على بود بر عمود خيمة خلقت، ستون خانة تو.
على سرش را گذاشته بود بر ديوار خانة تو و زار زار مي‌گريست.
اين اگر چه اوج بي‌تابى على بود اما به آفرينش، آرامش بخشيد و كائنات را استقرار داد.
چه شبى بود ديشب! سنگينى بار مصيبت ديشب تا آخرين لحظة حيات، 
بر پشت من سنگينى مي‌كند. همچنانكه اين قهر بزرگوارانه تو كمر تاريخ را مي‌شكند.
از على خواستى ـ مظلومانه و متواضعانه ـ كه ترا شبانه دفن كند و مقبره‌ات را از چشم همگان مخفى بدارد.
مي‌خواستى به دشمنانت بگويى دود اين آتش ظلمى كه شما برافروخته‌ايد
نه فقط به چشم شما كه به چشم تاريخ مي‌رود و انسانيت، تا روز حشر از مزار دُردانة خدا،
محروم مي‌ماند. چه سند مظلوميت جاودانه‌اى! و چه انتقام كريمانه‌اى!
دل من به راستى خنك شد وقتى كه صبح، دشمنان تو با چهل قبر مشابه در بقيع مواجه شدند 
و نتوانستند بفهمند كه مدفن دختر پيامبر كجاست.
من شاهد بودم كه در زمان حياتت آمدند براى دغلكارى و نيرنگ‌بازى اما تو مجال ندادى
و آنها باقى مكر و سياست را گذاشته بودند براى بعد از وفات و تو آن نقشه را هم نقش بر آب كردى.
اما هميشه خشك و تر با هم مي‌سوزند، مؤمنان و مريدان آيندة تو نيز اشك حسرت خواهند ريخت، 
گم كرده خواهند داشت و در فراق مزار تو خواهند گداخت.
چهل قبر مشابه! چهل قبر همسان! و انسانها بعضى واله و سرگشته، 
برخى متعجب و حيران، عده‌اى مغبون و شكست خورده، گروهى از خشم و غضب،
كف به لب آورده و معدودى از خواب پريده و هشيار شده.

نوشته شده در تاريخ شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, توسط فاطیما |

 

                                       

 

« سیاه و سفید یعنی چه؟

 

 

- یعنی اینها یا خمارند یا نشئه؛ یا سیاه یا سفید. اما ما هر کدام مان هزار رنگ داریم... گاهی قرمزیم، گاهی

 

 

سیاه، پاری وقت ها هم سبز و پاری وقت ها هم وقتی گندمان در می آید، قهوه ای! »

 


 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, توسط فاطیما |

 این دنیای لعنتی عشق هم دارد ! ؟


 

نمی بینی نام مجنون را بر بیدی نهادند که با باد هر هوسی


می لرزد...

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, توسط فاطیما |
خلقت زن

شل سیلوراستاین
 
 
از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت.
فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟


خداوند پاسخ داد : دستور کار او را دیده ای ؟ 

او باید کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد.
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.
و شش جفت دست داشته باشد. 

فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد. 

گفت : شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟ 

خداوند پاسخ داد : فقط دست ها نیستند. مادرها باید سه جفت چشم هم داشته باشند. 

-این ترتیب، این می شود یک الگوی متعارف برای آنها. 

خداوند سری تکان داد و فرمود : بله. 

یک جفت برای وقتی که از بچه هایش می پرسد که چه کار می کنید، از پشت در بسته هم بتواند ببیندشان.
یک جفت باید پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد !!
و جفت سوم همین جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند،
بتواند بدون کلام به او بگوید او را می فهمد و دوستش دارد.
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد. 

این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید . 

خداوند فرمود : نمی شود !!
چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم. 

از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد. 

فرشته نزدیک شد و به زن دست زد. 

اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی . 

بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد . 

فرشته پرسید : فکر هم می تواند بکند ؟ 

خداوند پاسخ داد : نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد . 

آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
ای وای، مثل اینکه این نمونه نشتی دارد. به شما گفتم که در این یکی زیادی مواد مصرف کرده اید. 

خداوند مخالفت کرد : آن که نشتی نیست، اشک است. 

فرشته پرسید : اشک دیگر چیست ؟ 

خداوند گفت : اشک وسیله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش. 

فرشته متاثر شد.
شما نابغه‌اید ای خداوند، شما فکر همه چیز را کرده اید، چون زن ها واقعا" حیرت انگیزند.
زن ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می کنند.
همواره بچه ها را به دندان می کشند.
سختی ها را بهتر تحمل می کنند.
بار زندگی را به دوش می کشند،
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند.
وقتی می خواهند جیغ بزنند، با لبخند می زنند.
وقتی می خواهند گریه کنند، آواز می خوانند.
وقتی خوشحالند گریه می کنند.
و وقتی عصبانی اند می خندند.
برای آنچه باور دارند می جنگند.
در مقابل بی عدالتی می ایستند.
وقتی مطمئن اند راه حل دیگری وجود دارد، نه نمی پذیرند.
بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هایشان کفش نو داشته باشند.
برای همراهی یک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند.
بدون قید و شرط دوست می دارند.
وقتی بچه هایشان به موفقیتی دست پیدا می کنند گریه می کنند و و قتی دوستانشان پاداش می گیرند، می خندند.
در مرگ یک دوست، دل شان می شکند.
در از دست دادن یکی از اعضای خانواده اندوهگین می شوند،
با اینحال وقتی می بینند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند.
آنها می رانند، می پرند، راه می روند، می دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.
قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد
زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند می دانند که بغل کردن و بوسیدن می تواند هر دل شکسته ای را التیام بخشد
کار زن ها بیش از بچه به دنیا آوردن است، آنها شادی و امید به ارمغان می آورند. آنها شفقت و فکر نو می بخشند
زن ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند 

خداوند گفت : این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد 

فرشته پرسید : چه عیبی ؟ 

خداوند گفت : قدر خودش را نمی داند
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, توسط فاطیما |

کمی دیرتر

نوشته:سید مهدی شجاعی

                                                 

 

جديدترين رمان سيد مهدي شجاعي با عنوان كمي ديرتر اول اسفند روي پيشخوان كتابفروشي‌ها مي‌نشيند. اين اثر كه از چهار فصل زمستان، پاييز، تابستان و بهار تشكيل شده، نگاهي است متفاوت و نقادانه به فضاي انتظار جامعه امروز. رمان با يك اتفاق شگفت و غريب آغاز مي‌شود، جشن نيمه‌شعبان و مجلسي پرشور و بسياري كه فرياد «آقا بيا» سرداده‌اند... در اين ميان جواني و فريادي كه: «آقا نيا...» اين شروع جذاب ما را با شخصيت‌هايي آشنا مي‌كند كه همه مدعي‌ انتظارند اما وقتي هنگام عمل مي‌رسد و هنگامه عمل به شعارها مي‌رسد، آن نمي‌كنند كه مي‌گفتند. رمان در فضايي مكاشفه‌گونه و بي‌زمان پيش مي‌رود و مواجه همه آدم‌ها را مي‌بينيم با قصه ظهور... و كشف چرايي «آقا نيا»ي جوان. شجاعي در اين رمان همه اقشار و همه آدم‌ها را با بهانه‌هايشان براي نخواستن امر ظهور، دقيق و ظريف معرفي مي‌كند. تا آنجاكه حتي به راوي هم رحم نمي‌كند و در فضايي بسيار بديع،‌ خودش را هم در معرض اين امتحان مي‌گذارد. نويسنده در «كمي‌ ديرتر» همه آفت‌هاي انتظار را با شخصيت‌هاي قصه‌اش براي مخاطب روايت نمي‌كند، بلكه به تصوير مي‌كشد و نشانش مي‌دهد... انسان‌هاي مدعي انتظار و منتظر ظهور غريبه نيستند؛ خودمانيم و شجاعي در رمانش به خوبي به اين زبان دست يافته كه وقتي از هر قشر و صنف و گروهي يك نمونه آورده با مصاديق كار ندارد و در پي اثبات شمول ادعايش است. نويسنده در پايان همه موشكافي‌هايش در نقد منتظران به دنبال آن است كه مخاطب منتظر واقعي را بشناسد و ببيند كه انتظار به فريادهاي بلند «آقا بيا» نيست؛ به دلي است كه براي حضرت مي‌تپد و اخلاصي كه ميان زندگي جاري است و آقايي كه خودش به ديدار منتظرانش مي‌آيد... 

نوشته شده در تاريخ جمعه 24 آذر 1391برچسب:, توسط فاطیما |

 میلاد با سعادت امام موسی کاظم مصادف با 7صفرمبارک باد

 

                    

 

«مَنْ کَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ أَقالَهُ اللّهُ عَثْرَتَهُ یَوْمَ الْقِیمَةِ

وَ مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یَوْمَ الْقِیمَةِ.»:


هر که خود را از آبروریزى مردم نگهدارد، خدا در روز قیامت از

لغزشش می گذرد، و هر که خشم خود را از مردم باز دارد،

خداوند در روز قیامت خشمش را از او باز دارد.

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:, توسط فاطیما |

                                  

 

آيين چراغ خاموشي نيست! 

 

با همه بلند بالایی؛ دستم به شاخسار آرزو نرسید! 

 

15 آذر سالروز مرگ علی حاتمی...نامش ماندگارو یادش گرامی باد

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, توسط فاطیما |

                             

 

"بسم الله الرحمن الرحیم
 
قضیه‌ مرحوم میرزاکوچک جنگلی یک قضیه‌ ویژه است، اگرچه که در آن دوران خاص یعنی در دوره فاصله بین مشروطیت و سر کار آمدن رضاخان، حوادث گوناگونی در کشور به وجود آمده است و همزمان با نهضت جنگل چند کار بزرگ دیگر در گوشه و کنار کشور مثل جریان شیخ محمد خیابانی در تبریز یا کلنل محمدتقی‌خان پسیان در مشهد هم اتفاق افتاد. این‌ها تقریبا همه همزمان هستند، لیکن قضیه جنگل یک قضیه ویژه‌ای است. ما قضایای تبریز و حضور مرحوم شیخ محمد خیابانی را خوب می‌دانیم. هم در تاریخ نوشته شده و هم قضایای خصوصی و اطلاعات زیادی داریم. آن صبغه مردمی و نجابتی که در کار مرحوم میرزاکوچک‌خان جنگلی است، در هیچ کدام از این دو کار یا دو سه کار دیگر که همزمان در آن دوره اتفاق افتاده، در سرتاسر ایران نظیر ندارد.
 
میرزا کوچک همین‌طور که اشاره کردید یک روحانی است، یک طلبه است، البته من شنیده بودم و برای ما سال‌ها پیش نقل شد که ایشان، مرحوم میرزای شیرازی را درک کرده، لیکن خیلی باور کردنی نیست. این را مرحوم پدرم نقل می‌کرد از مرحوم آسیدعلی‌اکبر مرعشی که شوهر خواهر پدر ما بود. یعنی باجناق مرحوم شیخ محمد خیابانی بود، که او از بزرگان و علمایی بود که منزوی بود در تهران. او گفته بود که میرزا کوچک درس میرزا را درک کرده، به نظرم نمی‌آید این خیلی قابل تایید باشد. زیرا میرزا کوچک سنش در وقتی که میرزای شیرازی از دنیا رفته 14 15 سال بیشتر نبود.بعید به نظر می‌رسد که ایشان توانسته باشد مرحوم میرزای شیرازی را درک کند. لیکن در این‌که طلبه بوده در این‌که روحانی بوده شکی نیست. در حوزه رشت هم بزرگانی هم در آن وقت بودند که می‌توانسته از آنها استفاده کند، در این هیچ تردیدی نیست.
 
بنابراین منشاء حرکت میرزاکوچک‌خان یک منشاء صددرصد دینی و اعتقادی است. رفتار او هم یک رفتار دینی و اعتقادی است. یعنی انسان مشاهده می‌کند، با این‌که در درون تشکیلات خودشان مخالفینی داشت و بعضی از اقشار گوناگون ممتاز هم با او مخالفت می‌کردند، مرحوم میرزا کوچک در برخورد با این‌ها کاملا حدود شرعی را رعایت می‌کرده، کسانی بودند، مثلا مخالفت اعتقادی با ایشان داشتند. همراهان ایشان آن افراطی‌ها می‌گفتند: آقا این‌ها را بزنیم سرکوب کنیم، (اما) میرزا کوچک نمی‌گذاشته، جلوی اینها را می‌گرفته و مانع می‌شده از این‌که این کار را بکنند. یعنی رفتار هم یک رفتاری دینی است و حرکت، حرکت صددرصد اسلامی و ایرانی است. خب، آن زمان می‌دانید که آن غوغای نهضت مارکسیستی و تشکیل شوروی و هیاهویی که در دنیا در بین ملت‌ها راه افتاده بود و جاذبه‌ای که برای بعضی ملت‌ها به وجود آورده بود، طبعا یک عده‌ای را مجذوب خودش کرده بود و اطرافیان به ایشان خیانت کردند. از این طریق، لیکن این مرد به خاطر پایبندی‌اش به اسلام جذب تفکر مارکسیستی نشد و به طور صریح و قاطع آن نظریه را رد کرد با آنکه جزو نزدیک‌ترین‌هایی که با او از اول همراه بودند، گرایش پیدا کردند.
 
البته آنها هم ناکام از دنیا رفتند. آنها هم هیچ کدام‌شان خیری از این زندگی ندیدند و از آن جریان بولشویکی هیچ خیر و تجاوب جوانمردانه‌ای مشاهده نکردند. لیکن ایشان مخالفت کرد. هم از این جهت بود، هم با اجنبی مخالف بود، یعنی چون اینها سیاستی بود که از طرف اجانب بود، با این‌که مقابله‌شان با دستگاه‌های حاکم مثل انگلیس و قزاق و اینها بود، اما در عین حال به آن طرف هم جذب نشد. استقلال را حفظ کرد. یک نمونه خیلی برجسته‌ای از میزرا کوچک‌خان. خداوند ان‌شاءالله درجاتش را عالی کند. کار شما هم با این اهدافی که ذکر کردید و با این ترتیبی که گفتید بسیار کار خوبی است. البته کتاب درباره میرزا کوچک زیاد نوشته شده. خوشبختانه اخلاص این مرد موجب شده که برخلاف دیگر کسانی که در این صراط‌های مبارزات وارد شده‌اند، اسمش سر زبان‌ها باشد. همه بشناسند او را در حالی که خیلی از اینها کسانی را که من اشاره کردم مردم می‌شناسند. اصلا بعضی‌ها اسم‌شان را نشنیده‌اند، لیکن ایشان در بین مردم شناخته شده است. کتاب درباره او نوشته شده. سعی بشود یک کار جامع و دارای نکته‌های اساسی زندگی او به وجود بیاید، ان‌شاءالله چهره او بیشتر در بین مردم ما، جوان‌های ما شناخته شود. ایشان یک واحد مینیاتوری از نظام اسلامی، جمهوری اسلامی را در رشت و همان محدوده خاص خودش گیلان به وجود آورده. از شما دوستانی که در این زمینه کار می‌کنید متشکریم و می‌خواهیم که همکاران دولتی و مسئولان تبلیغاتی با شما همکاری کنند و کمک کنند این کار به بهترین وجهی تمام بشود.
 
والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته"

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, توسط فاطیما |

 اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً.

براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤ منان است که هرگز سرد و

 

خاموش نمى شود .

کتاب جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556

 

 

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.