ارغوان
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد*********** چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, توسط فاطیما |

 این دنیای لعنتی عشق هم دارد ! ؟


 

نمی بینی نام مجنون را بر بیدی نهادند که با باد هر هوسی


می لرزد...

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, توسط فاطیما |
خلقت زن

شل سیلوراستاین
 
 
از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت.
فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟


خداوند پاسخ داد : دستور کار او را دیده ای ؟ 

او باید کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد.
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.
و شش جفت دست داشته باشد. 

فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد. 

گفت : شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟ 

خداوند پاسخ داد : فقط دست ها نیستند. مادرها باید سه جفت چشم هم داشته باشند. 

-این ترتیب، این می شود یک الگوی متعارف برای آنها. 

خداوند سری تکان داد و فرمود : بله. 

یک جفت برای وقتی که از بچه هایش می پرسد که چه کار می کنید، از پشت در بسته هم بتواند ببیندشان.
یک جفت باید پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد !!
و جفت سوم همین جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند،
بتواند بدون کلام به او بگوید او را می فهمد و دوستش دارد.
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد. 

این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید . 

خداوند فرمود : نمی شود !!
چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم. 

از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد. 

فرشته نزدیک شد و به زن دست زد. 

اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی . 

بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد . 

فرشته پرسید : فکر هم می تواند بکند ؟ 

خداوند پاسخ داد : نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد . 

آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
ای وای، مثل اینکه این نمونه نشتی دارد. به شما گفتم که در این یکی زیادی مواد مصرف کرده اید. 

خداوند مخالفت کرد : آن که نشتی نیست، اشک است. 

فرشته پرسید : اشک دیگر چیست ؟ 

خداوند گفت : اشک وسیله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش. 

فرشته متاثر شد.
شما نابغه‌اید ای خداوند، شما فکر همه چیز را کرده اید، چون زن ها واقعا" حیرت انگیزند.
زن ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می کنند.
همواره بچه ها را به دندان می کشند.
سختی ها را بهتر تحمل می کنند.
بار زندگی را به دوش می کشند،
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند.
وقتی می خواهند جیغ بزنند، با لبخند می زنند.
وقتی می خواهند گریه کنند، آواز می خوانند.
وقتی خوشحالند گریه می کنند.
و وقتی عصبانی اند می خندند.
برای آنچه باور دارند می جنگند.
در مقابل بی عدالتی می ایستند.
وقتی مطمئن اند راه حل دیگری وجود دارد، نه نمی پذیرند.
بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هایشان کفش نو داشته باشند.
برای همراهی یک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند.
بدون قید و شرط دوست می دارند.
وقتی بچه هایشان به موفقیتی دست پیدا می کنند گریه می کنند و و قتی دوستانشان پاداش می گیرند، می خندند.
در مرگ یک دوست، دل شان می شکند.
در از دست دادن یکی از اعضای خانواده اندوهگین می شوند،
با اینحال وقتی می بینند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند.
آنها می رانند، می پرند، راه می روند، می دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.
قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد
زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند می دانند که بغل کردن و بوسیدن می تواند هر دل شکسته ای را التیام بخشد
کار زن ها بیش از بچه به دنیا آوردن است، آنها شادی و امید به ارمغان می آورند. آنها شفقت و فکر نو می بخشند
زن ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند 

خداوند گفت : این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد 

فرشته پرسید : چه عیبی ؟ 

خداوند گفت : قدر خودش را نمی داند
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, توسط فاطیما |

کمی دیرتر

نوشته:سید مهدی شجاعی

                                                 

 

جديدترين رمان سيد مهدي شجاعي با عنوان كمي ديرتر اول اسفند روي پيشخوان كتابفروشي‌ها مي‌نشيند. اين اثر كه از چهار فصل زمستان، پاييز، تابستان و بهار تشكيل شده، نگاهي است متفاوت و نقادانه به فضاي انتظار جامعه امروز. رمان با يك اتفاق شگفت و غريب آغاز مي‌شود، جشن نيمه‌شعبان و مجلسي پرشور و بسياري كه فرياد «آقا بيا» سرداده‌اند... در اين ميان جواني و فريادي كه: «آقا نيا...» اين شروع جذاب ما را با شخصيت‌هايي آشنا مي‌كند كه همه مدعي‌ انتظارند اما وقتي هنگام عمل مي‌رسد و هنگامه عمل به شعارها مي‌رسد، آن نمي‌كنند كه مي‌گفتند. رمان در فضايي مكاشفه‌گونه و بي‌زمان پيش مي‌رود و مواجه همه آدم‌ها را مي‌بينيم با قصه ظهور... و كشف چرايي «آقا نيا»ي جوان. شجاعي در اين رمان همه اقشار و همه آدم‌ها را با بهانه‌هايشان براي نخواستن امر ظهور، دقيق و ظريف معرفي مي‌كند. تا آنجاكه حتي به راوي هم رحم نمي‌كند و در فضايي بسيار بديع،‌ خودش را هم در معرض اين امتحان مي‌گذارد. نويسنده در «كمي‌ ديرتر» همه آفت‌هاي انتظار را با شخصيت‌هاي قصه‌اش براي مخاطب روايت نمي‌كند، بلكه به تصوير مي‌كشد و نشانش مي‌دهد... انسان‌هاي مدعي انتظار و منتظر ظهور غريبه نيستند؛ خودمانيم و شجاعي در رمانش به خوبي به اين زبان دست يافته كه وقتي از هر قشر و صنف و گروهي يك نمونه آورده با مصاديق كار ندارد و در پي اثبات شمول ادعايش است. نويسنده در پايان همه موشكافي‌هايش در نقد منتظران به دنبال آن است كه مخاطب منتظر واقعي را بشناسد و ببيند كه انتظار به فريادهاي بلند «آقا بيا» نيست؛ به دلي است كه براي حضرت مي‌تپد و اخلاصي كه ميان زندگي جاري است و آقايي كه خودش به ديدار منتظرانش مي‌آيد... 

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.